کته تلخ katehtalkh

وبلاگی برای شناخت هر چه بهتر روستای کته تلخ ( شهرستان کدکن - خراسان رضوی )

کته تلخ katehtalkh

وبلاگی برای شناخت هر چه بهتر روستای کته تلخ ( شهرستان کدکن - خراسان رضوی )

روستای کته تلخ را بهتر بشناسیم

ریشه کلمه کته تلخ :

در گویش محلی و گذشته ی این منطقه ، کلمه " کته " به معنای بزرگ و  کلمه " تلخ" به معنای استخر بوده و به دلیل اینکه در زمان نامگذاری ، بزرگترین استخر منطقه متعلق به این روستا بوده  بنابراین این روستا به نام  " کته تلخ " به معنی " بزرگ استخر " نامگذاری شده است .

از میان روستاهای مجاور روستای کته تلخ میتوان به روستاهای " داوریه " ، " نوزه " ، " حصاریزدان " ، " نصرت آباد " ، " چولانک " و " چینگ کلاغ " اشاره کرد .  

جمعیت روستا شامل 37 خانوار ثابت و حدود 30 خانوار غیر ثابت و فصلی است . حدود سال های 1370 متاسفانه به دلیل خشکسالی تعداد زیادی از خانوارهای این روستا  اقدام به مهاجرت به شهر مشهد داشته اند که امید میرود که با اتمام عملیات گازرسانی به روستا که به تازگی شروع شده  ، شاهد مهاجرت معکوس این خانوار ها به روستا باشیم .

از جمله خانواده های این روستا میتوان ( به ترتیب الفبا ) به ابراهیمی ، اصیلی نژاد ، اعلمی ، باقری ، پورعلی ، توسط ، جان محمدی ،جوادی ، چوپانی ، حاتمی ،حبیبی ، حسن زاده  ، حسینی ، رجایی ، عبادی ، غزنوی ، غلامپور،غلامی و قاسمی اشاره کرد .

منبع درآمد ساکنین روستای کنه تلخ ، دامداری و کشاورزی می باشد و اغلب محصولات کشاورزی آن را گندم ، جو  و چغندر تشکیل میدهد .

منابع آبی جهت کشاورزی در روستای کته تلخ ، قنات های اطراف روستا می باشند که عبارتند از :


 قنات محمود آباد

 

قنات قصر


 قنات آب قلعه


 قنات کلاته نو 

( عکس به زودی ) 

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی روستای کته تلخ ( سری دهم )

قُتَّه : شنا

تلخ : استخری که از آب قنات پر شده

نماشُم : شب

چِرَغُنی : شب نشینی

گال کردن : تمیز کردن بینی و همچنین مدفوع گوسفندان که به مرور زمان روی پشمشان مانده و خشک شده است .

هَلقَژ : پرتاب کردن چیزی 

خُنَه پیشو : انباری مواد غذایی که در انتهای خانه نشیمن تعبیه میشود . 

پِچّوک : نوعی علف هرز که به گیاهان اطراف خود میپیچد و بسیار مورد علاقه احشام می باشد . در بعضی مواقع یکی از سبزی های کوکوسبزی نیز هست .

سِپِسک : یونجه

خالو : دایی

دوری ( dori ) : بشقاب

اُخوری : لیوان آبخوری

اُخور : ظرف بزرگ مخصوص علوفه دادن به احشام

گُلَلَه : گیاهی با گلی شبیه گل لاله که در کوه میروید . پیاز آن خوشمزه و شیرین است و در آوردن و خوردن پیاز آن یکی از تفریحات بچه ها در اردیبهشت می باشد .

چِدار : بستن ضربدری دست و پای بزغاله های شرور

فِرِز : گیاهی هرز شبیه چمن که بیشتر اطراف جوی های آب میروید . 

زینَه : پله

حَمُّم : حمام

کِتَل : زین دست دوز برای الاغ

خرجِوَلَه : بافتنی کیسه مانند بزرک که با تکه های پارچه بافته میشود و برای حمل بار با الاغ و حتی موتورسیکلت استفاده میشود . 

اوسار ( OSAR ) : افسار


لطفا ما را از نکته نظرات انتقادات و پیشنهادات خود در جهت هر چه بهتر شدن این  وبلاگ محروم نگذارید . 


لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی روستای کته تلخ ( سری هشتم )

پَردُم = کمربندی مخصوص برای زین الاغ ( کِتَل ) که از سُر خوردن زین به جلو جلوگیری میکند . 


میخ طویله = میخی بزرگ که به افسار الاغ میبندند و با فرو کرده آن به زمین از فرار الاغ جلوگیری میکنند .

دُروش = درفش ، سوزن بزرگ


گُدار = گردنه جاده

دول = دَلو ، سطل آبکشی 

جیر = کِش 


پَلِز = جالیز ( مرتع کشت هندوانه و خربزه و کدو )


پِخَل = برگ ها و ساقه های به جا مانده از برداشت محصول گندم و جو 


پِی درویی = زمین بعد از درو گندم و جو که دارای برگ و ساقه به جا مانده از درو که هنوز توسط گله چرانده نشده است .


 لاخ = تپه کوچک سنگی


لِتَّه = تکه پارچه 


لِتِّگین = نوعی زیرانداز که با استفاده از تکه پارچه های باریک و بلند در رنگ های مختلف بافته میشود . 


گِرِفتِنا = بازی محلی که نفر با چوب به زیر توپ تنیس زده که افراد روبرو باید توپ را قبل از رسیدن به زمین با دست بگیرند . 


کُل سوز = نوعی بازی محلی


خُونجُلوک = ناخن جلّه


پِسّیک = ناخن جلّه


مِی دُ = محیط بیرون از هر مکان 


پُرچِنَه = پرحرف ، ورّاج   


دَکی کوکو = دالّی ( نوعی بازی با نوزاد )


لطفا چنانچه در ارتباط با هر کدام از واژه های بالا عکسی در اختیار دارید، به شماره 09159115358 تلگرام نمایید تا در زیر واژه ها گنجانده شود . 





لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری هفتم )

وَل وَل = آتش زیاد و مداوم


پِیوُلَد = بردن گله به چراگاه های و مراتع مناطق دیگر که اغلب با کامیون های مخصوص انجام میگرفت .


چِلپَسَه یا کِلپَسَه = مارمولک


بِیدَق = سریع و چارپا رفتن الاغ


شَوَندِش = شب اندیش ، دچار بی خوابی شدن


بی عار = تنبل و بی غیرت


بُم = بام


تُنُک = پراکنده ، با فاصله


پُرسه = تعزیت ، تسلیت دادن


پِشکِل = فضله گوسفند


تَپّی گو = فضله گاو


سَر خاکا = قبرستان


پِلَخمُن = فلاخون ، سلاحی برای پرتاب سنگ جهت دور کردن پرندگاه از مزارع و باغ ها


پُشبَکو = وسیله ای در قالی بافی برای ضربه زدن روی رج های تازه بافته شده جهت متراکم کردن فاصله بین رج ها


بَری = پشته ای از خار و خاشاک یا غلات درو شده که با طناب به روشی منحصر به فرد برای حمل با الاغ ساخته میشود .


هُرود = سرریز آب از محلی که انباشته شده


دوشنَه = دیشب


گَوش = نوشتخوار کردن حیوانات


جوجه لیسک = پرنده تازه از تخم درآمده که هنوز بدنش بدون پَر است


جوجه پرّی = جوجه پرنده که تازه پرواز میکند ولی مسافت زیادی نمیتواند پرواز کند


قِلبِر = نوعی الک با سوراخ های درشت که مخصوص جدا کردن دانه های گندم و جو از دیگر قسمت های آن است .


چَک زدن = عمل جداسازی دانه های گندم و جو از کاه با استفاده از وزش باد . بدین صورت که مخلوط دانه و کاه را به وسیله ای مانند چهارشاخ ولی با تیغه ای چوبی ، به هوا پرتاب کرده که با وزش باد کاه که سبک است از دانه جدا می شود


بردو = وسیله ای که به گاو یا الاغ بسته میشد و روی خرمن آنقدر غلتانده میشد تا محصول کاملا له و دانه از کاه جدا شود .


تَنگ = کمربندی چرمی برای بستن کِتَل ( زین ) بر روی الاغ


دِ رِ ز = پاشیدن مایعات به اطراف


سرپَفتَل = برگهای قسمت پایین چغندر که جهت رشد سریعتر چغندر از آن جدا شده و جهت خوراک احشام استفاده میشود .


پُرتُ = رها کردن و پرتاب کردن چیزی روی زمین

 

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری ششم )

اَریک = لثه


اوشَه = آویشن


اَتِش = آتش


اَتِش پَرَه = شرور

 

اَتِشگیره = هیزم یا کیاهان خشک شده ای که سریع آتش گرفته و برای روشن کردن آتش بزرگتر استفاده میشود .

اَلقاج = نخ های ضخیم که به عنوان پودهای دار قالی استفاده می شود


اَتَلو مَتَلو = اسم مراسم باران خواهی و مطلع شعری که در همین مراسم خوانده می شود که متن کامل آن بدین شرح است :

اتلو متلو ، گندم به زیر خاکه

از تشنگی هلاکه

الله بده تو باران

به حرمت مزاران


اَلِکتاب = صورت مخفف شده دو کلمه اهل کتاب است . در گذشته که چمعیت روستا بیشتر بوده و وسایل ارتباطی وجود نداشته ، برای مطلع کردن مردم از شروع مراسمی خاص ( بیشتر مراسم قرآن خوانی و عزاداری ) ، گروهی از جوانان و نوجوانان دقایقی قبل از شروع مراسم با عبور از کوچه ها و زدن ضربه با چوب به ظروف فلزی مانند قوطی های روغن نباتی و گفتن کلمه ی آآآی اَلِکتاب هووو مردم را از شروع مراسم آگاه میکردند .


اَخکوک = میوه نارس ( بادام ، زردآلو )


آش لَغشَک = نوعی آش محلی کته تلخ که در آن تکه هایی از خمیر تخته شده وجود دارد که بسیار لغزنده می باشد .


اُو       (ov)= آب


اُوخوری = لیوانی فلزی وخصوص آب خوردن

اُوخور = ظرف بزرگ برای ریختن آذوقه دام

اُوسار = افسار


اَخیه = وسیله ی بستن گاو به جایی


آویزُن = آویزان


اَلّیزبُنّک = حالتی از الاغ که در حال دویدن شروع به لگدپرانی هم میکند

آغال = آغل و لانه


اَفتوگردش = آفتابگردان

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری پنجم )

قَیِم  =  پنهان


پُتّین  =  چکمه ، پوتین 


پَت  =  پر های ریز پرندگان 

گِدّی  =  مورد خطاب قرار دادن بز و بزغاله 


کُندِرِشک =  آرنج


گُرمُشت  =  بوکس 


وَرلَت  =  چغلی کردن از کسی پیش دیگری

 

لِقَت  =  ضربه با پا ، لگد


تِکّه  =  بُز نر

شیشَک  =  بره  گوشتی  (  پلواری )


خَلمه  =  گروه کوچک گوسفندان ( واحد کوچکتر از گلّه )


خَلمه چِرونی  =  چراندن گوسفندان 


خَلمه گل  =  گروه گوسفندان نوزاد که جدای از گلّه به صحرا برده می شود 


گُمار  =  نوبت رفتن به کمک چوپان ( هر یک از خانوارهای روستا که در گله گوسفند دارد بایستی در مواقعی از سال ، یک نفر از اعضای ذکور خانواده به کمک چوپان گله رفته که به اصطلاح گمار خود را رفته باشند )


چُپُّ  =  چوپان 


پَیَه  =  رعد و برق

لوش  =  لجن ته استخر و جوی آب

پِشینگ  یا  دِرِز  =  پاشیدن قطره های آبی که از ارتفاع ریخته و به اطراف پخش می شود .

پال پال =  جستجو ، کاویدن ، گشتن 


بُری  =  اصلاح کردن گوسفند ، جدا کردن پشم از گوسفند با استفاده از وسیله ای به نام دوکارد 


کُلُف زدن =  پریدن از ارتفاع


کِلَف زدن  =  خوردن و به دندان کشیدن ( بیشتر در رابطه با خوردن غذا توسط حیوانات به کار می رود ) 


کُلُن  =  بزرگ و کلان


تیرّک  =  جهش مایعات ( مانند جهیدن خون از رگ موقع ذبح گوسفند )

موسی کو تقی  =  قُمری


دَق  =  به هر سطح صاف اطلاق میشود  ( زمینی که بر اثر زیاد کوبیده شدن صاف شده و یا سر بی موی افراد )


جَلَه  =  تگرگ 

دوقِش  =  فراورده ی قهوه ای رنگ که بعد از گرفت روغن زرد از کره ، ته ظرف باقی می ماند که سرشار از کلسیم می باشد .

 

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری چهارم )

لَچ  =  فراورده لبنی که بعد از شکل دادن آن توسط دست و خشک شدن روی پشت بام تبدیل به قروت یا همان کشک میشود .


تُغار  =  ظرف بزرگ از چوب ، آهن یا پلاستیک  که برای آب خوردن گاو در گوشه ای از طویله تعبیه می شود 

تِسمه  =  کمربند شلوار 


تِسمه شده  =  سفت و سخت شده


توبرَه  =  کوله پشتی ساده 


تَمّون  =  شلوار ، زیرشلواری 

تِرِخ  =  نوعی گیاه دارویی و خوشبو


کُخ  =  حشره 

تاس  =  کاسه


سِپَنج  =  اسپند

باد خوردن  =  تاب بازی

 

جِمَل  =  دوقلو 


جُل جُل  =  تکان خوردن بیش از حد


شیلَه  =  دره کوچک ، مسیرهای سیلاب بین کوه ها و تپه ها

 

جُل  =  هر تکه پارچه ای که در تابستان برای خوابیدن استفاده می شود


جُلَّه   =  مدفوع خشک شده گوسفند

جِق کردن  =  صدا زدن 


مَلِوار  =  فاصله بین دو شیار در مزارع دیم 


ورقُچّیدَه  =  به چیزی که له شده یا کج و معوج شده  یا طنابی که آسیب دیده اصطلاحا میگویند ورقچّیده


پَسوکی  =  گشت و گذار ،  ولگردی

 

اُفتید ، اُفتِکید  =  افتاد 


تِیقَل  =  جبر دادن و تقلب در بازی

چو ( cho )  =  چایی 

چو  ( choo )  = چوب


کَریز  =  قنات

 

کَلَه  =  باغچه 

حولی ( holi )  = حیاط


نِمَیُم  =  نمیخواهم

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری سوم )

چَقو  =  چاقو 

کوچوک سگ  =  بچه ی سگ 


کیسَن  = جیب شلوار و پیراهن 

اِختِلات  =  صحبت کردن ، گفتگو 


جُنَه  =  گاو نر جوان 


زَبُن  =  زبان

هونا  =  اشاره به دور 

خودخُر  =  خودت را 

خودِی خو  = به همراه خودت 


پییَلَه =  پیاله

 

خَلَه  =  خاله 


شَخَه  =  شاخه 


اَهَن  =  آهن 

مِخ  =  میخ


پُفتال =  تفاله چایی 

تین  =  حلب روغن 


سِعَت  =  ساعت 


مِسگَه  = کره حیوانی

اوتراش  =  تراشیدن پله ی هندوانه یا خربزه 


پیچیدَه  =  شکلات

 

اُسِنَه  =  داستان ، افسانه

 

جَل  =  نوعی پرنده شبیه به بلدرچین 

هِنگو   =  اصطلاحی در تیله بازی (  حرکت دست به جلو در حین پرتاب تیله ) 


کلّه کِشَک  =  یواشکی و از پشت یک مانع ( مانند دیوار )  کسی یا جایی را پائیدن 


کِشکِلِتو  =  پیچیدن طناب تاب بازی در یک جهت 


بِزَنقُرَه   =  حیوان تشی 



لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری دوم )

واز =  باز - دوباره 


دَرتُمبَه =  انباری کوچکی که داخل دیوار  تعبیه شده  و دارای درب و قفل می باشد  یا همان اشکاف


پوچّه =  کپک  (  نونا پوچّه زده = نان ها کپک زده )


پَشنَه = انتها ، پاشنه ی پا

هوش کردن =  سرکشیدن ظرف حاوی مایعات و غذاهایی که به صورت مایع می باشد - گاهی اوقات به جای کلمه دقت کردن و تمرکز کردن هم استفاده میشود ( هوش کو ببین چه مُگُم = دقت کن ببین چی میگم )

سور = فراری و ترسو  ( بیشتر برای دام ها استفاده میشود مانند میش سور )


کُلّه پا =  قوزک پا

زِنج =  صمغ

 

کَجیرَه  =  قسمت محکم ساقه گندم که به صورت کاه در نمی آید .

زنبور گاوی =  نوعی زنبور بزرگ و قرمز رنگ

 سولاخ =  سوراخ 


شیوَه =  کج ، سراشیب ( شیوَه که شدی = به سراشیبی که افتادی ) 

 

وَرغِیض =  عصبانی

سو  = تونل قنات














کُلُتّیبرآمدگی روی زمین

 

شُکُمبَه =  معده گوسفند


غُسُلخُنَه = غسّال خانه

 

شُمال = نسیم ، باد ملایم

 

تُشنَه = تشنه

 

تُشلَه = تیله 


مَشغُلذُمبه = مدیون 

فاش =  فحش ، ناسزا 

لِم  =   فوت استادی ، روش منحصر به فرد  ، قلق


باکُلو =  بابا بزرگ

بی بی  =  مادر بزرگ 


 

   

لهجه ، گویش و اصطلاحات محلی کته تلخ ( سری اول )

نِماشُم  یا  شو (sho  )   =    شب

تَپ   =  ضربه با سرانگشت یا کف دست به بدن طرف مقابل

تَپّ نِماشُم  = بازی کودکانه بدین صورت که در پایان روز یا آخر شب که کودکان هر کدام میخواهند به خانه برگردند آخرین بازی خود را انجام میدهند یعنی اینکه هر کس آخرین ضربه را به طرف مقابل خود بزند و طرف مقابل نتواند جبران کند برنده است .

سَرسَروکی  = سطحی . به کاری که با عجله و بدون رغبت انجام شود گفته میشود که آن کار سرسروکی انجام شده .

سرچُلُک = به حالت نشستن روی دو پا اطلاق میشود .

خَگینه = همان غذای نیمرو با این تفاوت که قبل از پختن زرده و سفیده با هم زدن مخلوط و سپس در روغن ریخته میشود .

پَل = وقتی زمین های بزرگ را جهت سهولت در آبیاری و  تنوع در کشت به تکه های کوچک تر تبدیل میکنند ، به هر یک از این تکه زمین ها پَل گفته میشود . 

تیرپَل = مرز بین پَل ها 

پَل کِش = وسیله مانند بیل ولی با سری پهن به طول تقریبی 40 سانت که برای ایجاد مرز بین مزارع استفاده میشود . 

میش بند = عملی که چوپان ها در موقع خوابیدن انجام میدهند بدین صورت که  پای یکی از گوسفند های ترسو و جسورتر را به وسیله نخ یا طناب به دست یا پای خود میبندند تا اگر گله حرکت کند یا گرگ به گله بزند سریع متوجه شوند .

مَیَه  = سینه گاو و گوسفند 

مَیَه بند  = پارچه ای که برای جلوگیری از شیر خوردن بره ها به سینه های گوسفند بسته میشود . 

دَسَه  = تیغه های اره مانند گندم و جو 

سوسِلِنگ  = پرنده شبیه به گنجشک  اما به رنگ سیاه و سفید و با دمی بلندتر که همیشه به طرف بالا و پایین در حال حرکت است .

لِکِتو ( leketo )  = آویزان  

وَخه - وَرخِز  = امر به بلند شدن 

هُک  = آوای تعجب همراه با پرسش 

هم زلف  = باجناق